-
خود شناسی، خداشناسی می آورد
سهشنبه 28 خرداد 1398 15:40
آیا میدانستید چرا اشک چشم ، شور است؟ چرا خداوند آب دهان را شیرین و اشک چشم را شور و آب گوش را تلخ و آب بینی را خنک قرار داده است؟ – آب دهان شیرین است تا انسان از خوردن و آشامیدن لذت ببرد. آیا میدانستید چرا اشک چشم ، شور است؟ چرا خداوند آب دهان را شیرین و اشک چشم را شور و آب گوش را تلخ و آب بینی را خنک قرار داده است؟ –...
-
سهشنبه 28 خرداد 1398 15:31
✨ازدواج یک پدیده اجتماعی است. بدون تردید #انتخاب_همسر یکی از مهمترین تصمیم ها در طول زندگی ماست و در حقیقت همه هیجانات، تولید مثل، تربیت نسل آینده، درآمد، مسئولیت، تامین نیازها و چالش های آینده زندگی ما به آن بستگی دارد. ✨زن و مرد به عنوان مکمل یکدیگر بسیاری از نیازهای روانی- اجتماعی هم را برآورده می کنند. و سه دلیل...
-
مقایسه کردن ممنوعه
سهشنبه 28 خرداد 1398 15:17
یکی تو 23 سالگی ازدواج میکنه و اولین بچه شو 10 سال بعد به دنیا میاره، اون یکی 29 سالگی ازدواج میکنه و اولین بچه شو سال بعدش به دنیا میاره ! یکی 25 سالگی فارغ التحصیل میشه ولی 5 سال بعدش کار پیدا میکنه، اون یکی 29 سالگی مدرکشو میگیره و بلافاصله کار مورد علاقه شو پیدا میکنه ! یکی تو 23 سالگی ازدواج میکنه و اولین...
-
حقیقت زن در اسلام
سهشنبه 28 خرداد 1398 15:13
✅اولین کسی که با #دیکتاتوری عظیم فرعون دلیرانه به پا خواست...یک مرد نبود بلکه یک زن بود....(بانو آسیه) ✅اولین کسی که مکه و کعبه را آباد کرد مرد نبود بلکه یک زن بود....(بانو هاجر) ✅اولین کسی که از مبارکترین #آب روی زمین زمزم نوشید مرد نبود بلکه یک زن بود...(هاجر خاتون) ✅اولین کسی که خونش برای اسلام ریخته شد و شهید شد...
-
داستانک رهبری اثربخش
سهشنبه 28 خرداد 1398 12:14
باب چپمن مدیرعامل یک شرکت بزرگ به نام Barry Wehmiller بود . در سال 2008 با رکود اقتصادی شدیدی که در آمریکا به وجود اومد این شرکت آسیب بزرگی دید. این آسیب در حدی بود که ظرف یک شب حدود 30 درصد سفارشاتشون رو از دست دادند. رقم بسیار بزرگیه. کار به جایی رسید که نمی تونستن از عهده پرداخت حقوق پرسنل بر بیان. چه باید می کردن؟...
-
بدقولی به کودک
دوشنبه 27 خرداد 1398 17:14
در کشور دانمارک با قطار سفر می کردم. بچه ای بسیار شلوغ می کرد. خواستم او را آرام کنم به او گفتم: اگر آرام باشد برای او شکلات خواهم خرید. آن بچه قبول کرد و آرام شد. قطار به مقصد رسید و من هم خیلی عادی از قطار پیاده شده و راهم را کشیدم و رفتم. ناگهان پلیس مرا خواند و اعلام نمود: در کشور دانمارک با قطار سفر می کردم. بچه...
-
فریب ریش!
دوشنبه 27 خرداد 1398 17:08
گویند در عصر سلیمان نبى، پرنده اى براى نوشیدن آب به سمت برکه اى پرواز کرد، اما چند کودک را بر سر برکه دید. پس آنقدر انتظار کشید تا کودکان از آن برکه متفرق شدند. همین که قصد فرود به سوى برکه را کرد، این بار مردى را با محاسن بلند و آراسته دید که براى نوشیدن آب به آن برکه مراجعه نمود . گویند در عصر سلیمان نبى، پرنده اى...
-
دوست_و_دشمن
دوشنبه 27 خرداد 1398 17:00
چرچیل سیاستمدار بزرگ انگلیسی در کتاب خاطرات خود می نویسد: زمانی که پسر بچه ای یازده ساله بودم ،روزی سه نفر از بچه های قلدر مدرسه جلو من را گرفتند و کتک مفصلی به من زدند و پول من را هم به زور از من گرفتند. وقتی به خانه رفتم با چشمانی گریان قضیه را برای پدرم شرح دادم. پدرم نگاهی تحقیر آمیز به من کرد و گفت: ''من از تو...
-
فقیه برجستهای که از همسرش کتک می خورد
دوشنبه 27 خرداد 1398 16:33
شیخ جعفر کاشفالغطاء از بزرگ ترین علمای شیعه در قرن 13 هجری بود که شایعه شده بود از همسرش کتک می خورد ! وقتی از او دراین باره پرسیدند گفت: "بله، عرب است، قدرتمند هم هست، قویالبنیه هم هست، گاهی که عصبانی میشود، حسابی مرا میزند. من هم زورم به او نمیرسد!" وقتی پرسیدند: چرا طلاقش نمی دهی؟ شیخ جعفر...
-
از شایعه بترسید!
دوشنبه 27 خرداد 1398 16:29
دکتر الهی قمشهای: 700 سال پیش در اصفهان مسجدی می ساختند. کار تمام شده بود و کارگران در حال انجام خرده کاری های پایانی بودند. پیرزنی از آنجا رد می شد . ناگهان پیرزن ایستاد و گفت: به نظرم مناره مسجد کج است! کارگران خندیدند ولی معمار با صدای بلند فریاد زد: ساکت ! دکتر الهی قمشهای: 700 سال پیش در اصفهان مسجدی می ساختند....
-
معامله شوخی بردار نیست!!!!!!!
دوشنبه 27 خرداد 1398 16:13
خواهر روحانی در کلاس مدرسه مقابل دانش آموزان نوجوان، ایستاده بود. او در حالی که یک سکه یک دلاری نقره در دستش بود گفت: به دختر یا پسری که بتواند نام بزرگ ترین مردی را که در این دنیا زیسته است بگوید، این یک دلاری را جایزه می دهم. یک پسر خردسال ایتالیایی گفت: منظورتان میکل آنژ نیست؟ خواهر روحانی در کلاس مدرسه مقابل دانش...
-
داستان ❤️❤️❤️عشق
دوشنبه 27 خرداد 1398 16:06
در روزگار قدیم جزیره دور افتاده -ای بود که همه احساسات در آن زندگی می کردند : (شادی ,غم,دانش, عشق و ...) روزی به همه اعلام شد که جزیره در حال غرق شدن است. بنابراین هر یک شروع به تعمیر قایق هایشان کردند. اما عشق تصمیم گرفت که تا لحظه آخر در جزیره بماند.زمانی که دیگر چیزی از جزیره روی آب نمانده بود عشق تصمیم گرفت تا...
-
خنده به لب باید زیست
دوشنبه 27 خرداد 1398 16:03
غنچه خندید ولی باغ به این خنده گریست غنچه آن روز ندانست که این گریه ز چیست!!! باغ پر گل شد و هر غنچه به گل شد تبدیل، گریه ی باغ فزون تر شد و چون ابر گریست باغبان آمد و یک یک همه گل ها را چید، باغ عریان شد و دیدند که از گل خالی است! غنچه خندید ولی باغ به این خنده گریست غنچه آن روز ندانست که این گریه ز چیست!!! باغ پر گل...
-
آنچه که میخوری مال توست !
دوشنبه 27 خرداد 1398 15:56
گویند قبل از انقلاب مردی در شهر خوی بود که به او تِرمان میگفتند . او شیرینعقل بود و گاهی سخنان حکیمانهی عجیبی میگفت . روزی از او پرسیدند : « مصدق خوب است یا شاه ؟ بگو تا برای تو شامی بخریم . » ترمان گفت : « از دو تومنی که برای شام من خواهی داد ، دو ریال کنار بگذار و قفلی بخر بر لبت بزن تا سخن خطرناک نزنی !!! »...
-
ساززدن برای خدا!
دوشنبه 27 خرداد 1398 15:49
در زمان هاى قدیم، مردی ساز زن و خواننده ای بود؛ به نام "بردیا " که با مهارت تمام می نواخت و همیشه در مجالس شادی و محافل عروسی، وقتی برای رزرو نداشت. بردیا چون به سن شصت سال رسید روزی در دربار شاه می نواخت که خودش احساس کرد دستانش دیگر می لرزند و توان ادای نت ها را به طور کامل ندارد و صدایش بدتر از دستانش می...
-
شاه و شتر
یکشنبه 26 خرداد 1398 19:59
شاه به وزیر دستور داد که تمام شترهای کشور را به قیمت ده سکه طلا بخرند. وزیر تعجب کرد و گفت: اعلیحضرت حتماً بهتر می دانند که اوضاع خزانه اصلاً خوب نیست و ما هم به شتر نیاز نداریم. شاه گفت فقط به حرفم گوش کن و مو به مو اجرا کن. وزیر تمام شترها به این قیمت را خرید. شاه گفت حالا اعلام کن که هر شتر را بیست سکه می خریم....
-
تفکر دلفینی ؟!
یکشنبه 26 خرداد 1398 17:28
دلفین ها نوعی از حیوانات آبزی باهوش، باروحیه همکاری هستند ودر ارتباطات خود شیوه برنده–برنده را برگزیدهاند. دلفین هیچ کمبودی ندارد ومی خواهد که همه چیز را با همگان تقسیم کند. اگر یک دلفین زخمی شود، ۴ دلفین دیگر او را همراهی می کنند ، تا خود را به گروه برساند. در همین راستا پژوهشگران تعداد ۹۵ کوسه و ۵ دلفین را به مدت...
-
درون ما
یکشنبه 26 خرداد 1398 10:14
چند روز دارم این کلیپ حامد بهداد نگاه میکنم ،اونجا که میگه "پشیمونی یعنی چی؟ زندگی کردم اون لحظه رو وجود داشتم حتی به غلط " بعد برمیگردم به زندگی خودم نگاه میکنم و میبینم چقدر عذاب وجدان ها داشتم و چقدر پشیمونی ها با خودم به یدک میکشم ،انسان موجود عجیبیه ، چند روز دارم این کلیپ حامد بهداد نگاه میکنم ،اونجا...
-
ده قانون خوشبختی
یکشنبه 26 خرداد 1398 09:39
قانون اول: به شما جسمی داده شده. چه جسمتان را دوست داشته یا از آن متنفر باشید. باید بدانیدکه در طول زندگی در دنیای خاکی با شماست. قانون دوم: در مدرسه ای غیر رسمی وتمام وقت نام نویسی کرده اید که زندگی نام دارد. قانون سوم: اشتباه وجود ندارد، تنها درس است. قانون چهارم: درس آنقدر تکرار می شود تا آموخته شود. قانون اول: به...
-
11نکته برای توسعه فردی
یکشنبه 26 خرداد 1398 09:32
1. اگر دیدی مردم از تو خوششان می آید؛ پس بدان آنها از نعمتی که خداوند به تو عطا کرده خوششان آمده؛ واز عیوبی که خداوند آنها را ستر کرده خبر ندارند؛ پس خدا را شکر کن و به خود مغرور نشو. 2. اگر می خواهی خوشبخت باشی؛ خیلی به خاطرات گذشته توجه نکن؛ ودنبال کسی که به تو نمی اندیشد ندو؛ چون کسی در فراق کسی نمی میرد؛ پس خدا را...
-
"ارزش خود را در دیگران جستجو نکنید"
یکشنبه 26 خرداد 1398 09:28
وقتی از اینکه خودتان باشید راضی باشید، بدون اینکه مقایسه کنید یا برای تحت تاثیر قرار دادن دیگران رقابت کنید، هر فرد باارزشی به شما احترام خواهد گذاشت.و مهمتر اینکه خودتان هم به خودتان احترام خواهید گذاشت.هیچکس حق قضاوت کردن شما را ندارد. ممکن است مردم داستانهای شما را شنیده باشند و تصور کنند شما را میشناسند اما...
-
راه راستی
یکشنبه 26 خرداد 1398 09:23
پسر گاندی می گوید:پدرم کنفرانس یک روزه ای در شهر داشت، از من خواست او را به شهر برسانم، وقتی او را رساندم گفت:ساعت 05:00 همین جا منتظرت هستم تا با هم برگردیم.من از فرصت استفاده کردم، برای خانه خرید کردم، ماشین را به تعمیرگاه بردم، بعد از آن به سینما رفتم.ساعت 05:30 یادم آمد که باید دنبال پدر بروم! وقتی رسیدم ساعت...
-
عزت_نفس چیست؟
شنبه 25 خرداد 1398 20:00
عزت نفس یعنی احساس ارزشمند بودن. این حس از مجموعه افکار، احساسات، عواطف و تجربیات ما که در طول زندگی کسب کردیم،ناشی می شود.
-
چگونه کاسپارف به یک شطرنج باز اماتور باخت؟!
شنبه 25 خرداد 1398 19:57
در احوالات کاسپارف استاد بزرگ شطرنج آمده : که در بازی شطرنج به یک آماتور باخت ، همه تعجب کردند و علت باخت را جویا شدند. او اینگونه عنوان کرد، در بازی با او نمیدانستم که او یک آماتور است ، برای این، با هر حرکت او دنبال نقشه ای که در سر داشت میگشتم، گاهی به خیال خود نقشهاش را خوانده و حرکت بعدی را پیش بینی میکردم، اما...
-
سه پند
شنبه 25 خرداد 1398 19:00
روزی لقمان به پسرش گفت : « امروز به تو سه پند میدهم که کامروا شوی . اول اینکه : سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری . دوم اینکه : در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی . و سوم اینکه : در بهترین کاخ ها و خانه های جهان زندگی کنی » . پسر لقمان گفت : « ای پدر ، ما یک خانواده ی بسیار فقیر هستیم ؛ چه طور میتوانم این...
-
مطالب پزشکی
شنبه 25 خرداد 1398 17:50
دمای طبیعی بدن چند درجه است؟ حتما شما هم شنیده اید که دمای طبیعی بدن باید روی 37 درجه ی سانتی گراد تنظیم شود. واقعیت این است که این درجه صرفا درجه متوسطی از دمای بدن است که به آن درجه حرارت نرمال گفته می شود. اما درجه ی حرارت بدن می تواند بین 36.4 تا 37.6 درجه ی سانتیگراد باشد. این درجه در طول روز نوسان دارد و ثابت...
-
دروغگویی در کودکان
شنبه 25 خرداد 1398 17:29
بررسی ها نشان داده فقط 18 درصد از کودکان 6 ساله می توانند تفاوت داستان های واقعی و تخیلی را درک کنند و بقیه بچه ها تا 9 سالگی قدرت درک تخیلی بودن داستان هایی مانند دیو و پری را ندارند. بچه ها در 7 سالگی از دروغ گفتن حس بدی پیدا می کنند و از مجازات می ترسند و در 12 سالگی که طبق نظریه دکتر پیاژه به بلوغ می رسند، می...
-
برای تبادل آرامش
شنبه 25 خرداد 1398 17:03
اگر زنی باکفش پاشنه بلند برای پیاده روی امد ب ما ربطی ندارد اگر دختری قبل ازسرد شدن هواوبارندگی چکمه پوشید به ماربطی ندارد اگرکسی لباس باطراحی خاص ب تن کردبه ما ربطی ندارداگر کسی موی خودرامدل خاصی ارایش میکند به ماربطی ندارد اگر کسی روی بدن خود خالکوبی میکند به ما ربطی ندارد اگر زنی باکفش پاشنه بلند برای پیاده روی امد...
-
بهترین ها
شنبه 25 خرداد 1398 16:54
ﯾﮏ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ" ﺳﺮ" ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ" ﻣﻐﺰ "ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻤﯽ ﺍﺻﻄﮑﺎﮎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ""ﻓﻮﺭﺍ ﻣﺸﺘﻌﻞ"" ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﺍﺛﺮﺍﺕ ﺍﯾﻦ ﺍﺷﺘﻌﺎﻝ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ """ﻭﯾﺮﺍﻧﮕﺮ """ﺑﺎﺷﺪ. ﻫﻤﻪ ﻣﺎ "ﺳﺮ" ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ ""ﻣﻐﺰ"" ﻫﻢ ﺩﺍﺭﯾﻢ. ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﺁﻧﺴﺖ...
-
تفاوت نگرش
شنبه 25 خرداد 1398 16:50
دﻭ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺗﻮ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭﺷﻮﻥ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺍﻭﻟﯽ: «ﺩﯾﺸﺐ، ﺷﺐ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ. ﺗﻮ ﭼﻪ ﻃﻮﺭ؟» ﺩﻭﻣﯽ: «ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﮐﻪ ﻓﺎﺟﻌﻪ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﻇﺮﻑ ﺳﻪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺷﺎﻡ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻭ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺭﻓﺖ و افتاد رو تخت ﻭ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ. ﺑﻪ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﮔﺬﺷﺖ؟» دﻭ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺗﻮ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭﺷﻮﻥ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺍﻭﻟﯽ: «ﺩﯾﺸﺐ، ﺷﺐ ﺧﯿﻠﯽ...