مد و پوشاک

مد و پوشاک ایران و جهان

مد و پوشاک

مد و پوشاک ایران و جهان

نگویید چگونه سوار اسب قدرت شدید!!!

 اسب سواری ، مرد فلجی را سر راه خود دید ڪه عصا به دست پیاده می رود .

مرد سوار دلش به حال او سوخت ، از اسب پیاده شد. او را از جا بلند ڪرد و بر روی اسب گذاشت تا او را به مقصد برساند!

مرد افلیج ڪه اڪنون خود را سوار بر اسب می دید، دهنه ی اسب را ڪشید و گفت :
اسب را بردم ... 

و با اسب گریخت!

 اسب سواری ، مرد فلجی را سر راه خود دید ڪه عصا به دست پیاده می رود .

مرد سوار دلش به حال او سوخت ، از اسب پیاده شد. او را از جا بلند ڪرد و بر روی اسب گذاشت تا او را به مقصد برساند!


مرد افلیج ڪه اڪنون خود را سوار بر اسب می دید، دهنه ی اسب را ڪشید و گفت :

اسب را بردم ... 


و با اسب گریخت!

پیش از آن ڪه دور شود، صاحب اسب داد زد :

 "تو تنها اسب را نبردی ، جوانمردی را هم بردی!

اسب مال تو ؛ اما گوش ڪن ببین چه می گویم"

مرد افلیج اسب را نگه داشت.

مرد سوار گفت : هرگز به هیچ ڪس نگو چگونه اسب را به دست آوردی! می ترسم ڪه دیگر "هیچ سواری" به پیاده ای رحم نڪند!


حڪایت ، حڪایت روزگار ماست!!

به قدرتمندان و ثروت اندوزان و ڪاخ نشینان بگویید: شما ڪه با جلب اعتماد مستمندان و بیچارگان و ستمدیدگان ؛ اسب قدرت به دستتان افتاده ...

شماها ؛

نه فقط اسب ،

ڪه ایمان ،

اعتماد ،

اعتقاد

و ...

نان سفره مان را بردید ...

فقط به ڪسی نگویید چگونه سوار اسب قدرت شدید!!!

افسوس... ڪه دیگر نه بر اعتمادها اعتقادی است و نه بر اعتقادها، اعتمادی!‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.