مد و پوشاک

مد و پوشاک ایران و جهان

مد و پوشاک

مد و پوشاک ایران و جهان

حکایت تلخ

 سه نفر محکوم به اعدام با گیوتین شدند؛

 یک کشیش، یک وکیل دادگستری و یک فیزیکدان 

در هنگام اعدام؛ کشیش پیش قدم شد ، سرش را زیر گیوتین گذاشتند و از او سؤال شد: حرف آخرت چیست ؟

گفت : خدا ... خدا...خدا...
او مرا نجات خواهد داد،
وقتی تیغ گیوتین را پایین آوردند ، نزدیک گردن او متوقف شد.
مردم تعجب کردند؛ و فریاد زدند: آزادش کنید!
خدا حرفش را زده! و به این ترتیب نجات یافت

 سه نفر محکوم به اعدام با گیوتین شدند؛

 یک کشیش، یک وکیل دادگستری و یک فیزیکدان 


در هنگام اعدام؛ کشیش پیش قدم شد ، سرش را زیر گیوتین گذاشتند و از او سؤال شد: حرف آخرت چیست ؟

 


گفت : خدا ... خدا...خدا...

او مرا نجات خواهد داد،

وقتی تیغ گیوتین را پایین آوردند ، نزدیک گردن او متوقف شد.

مردم تعجب کردند؛ و فریاد زدند: آزادش کنید!

خدا حرفش را زده! و به این ترتیب نجات یافت


نوبت به وکیل دادگستری رسید؛

از او سؤال شد: آخرین حرفی که می خواهی بگویی چیست؟

گفت : من مثل کشیش خدا را نمی شناسم اما درباره عدالت میدانم؛

عدالت ... عدالت ...عدالت...

گیوتین پایین رفت ،اما نزدیک گردنش ایستاد.

مردم متعجب، گفتند :آزادش کنید، عدالت حرف خودش را زده! وکیل هم آزاد شد


 


آخر کار نوبت به فیزیکدان رسید؛

سؤال شد: آخرین حرفت را بزن

گفت :من نه کشیشم که خدا را بشناسم، و نه وکیلم که عدالت را بدانم 

اما می دانم که روی طناب گیوتین گره ای است که مانع پایین آمدن تیغه می شود

با نگاه به طناب دریافتند و گره را باز کردند،

تیغ بر گردن فیزیکدان فرود آمده و سر او را از تن جدا کرد


چه فرجام تلخی دارند آنان که واقعیت را میگویند و به «گره ها» اشاره مى کنند!


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.