مد و پوشاک

مد و پوشاک ایران و جهان

مد و پوشاک

مد و پوشاک ایران و جهان

انسان وتفکر

 سفسطه چینِ سفسطه باز را از هر طرف که بنگری به مشتی کلمات می رسی در چین واچین لاطائلات افکار خود، غرق شده و خیال رهایی ندارد.گاهی به ثانیه ها بنده می شود گاهی به عشق، گاهی به شرق می زند و گاهی به غرب.  از،هر شانه این یک پله می سازد بلکه افکار خود را به کرسی بنشاند .چنان چکش پافشاری را به زمین می کوبد که شک می کنی.  به افکار خودت شک می کنی.  اما حقیقت افکار، سر از جای دیگری بیرون می آورند .  

فرد متفکر کسی ست که بر مبنای مستندات و بر پایه علم به تحلیل مسائل و موارد می پردازد ، درست و غلط بودن آنها را درمی یابد. اصولاً  تفکر خاصه انسان های عمیق است .انسان هایی که دارای روح حقیقت جویی هستند.  انسان هایی که از مسائل به راحتی عبور نمی کنند و صاحب اندیشه اند . 


بعد اندیشگانی آنها بر پایه تحلیل مسائل وهمچنین دلیل و برهان استوار است.  می توان نتیجه گرفت که هر انسانی قادر به تحلیل مسائل و موارد نیست، پس هر انسانی صاحب تفکر نیست.  


 


دنیای امروز ما پر از سفسطه ،پر از افکار پوچ و عملکرد های پوچ تر است.  انسان صاحب تفکر با قدرت اندیشه و با تامل در مسائل مختلف، راه را از چاه تمیز می دهد.  پس انسان های صاحب تفکر از هوش خود بهتره بیشتری می گیرند.  بنابراین انسان هایی که از،عدم تفکر رنج می برند ،انسان هایی هستند که قدرت تحلیل مسائل را ندارند.  عدم تحلیل مسائل برابری می کند با عدم کاربرد هوش.  


بی راه نیست اگر بگوییم انسان هایی که از عدم تفکر، عدم عملکرد صحیح، عدم تصمیم گیری به وقت نیاز، رنج می برند، به مشتی خنگ شباهت دارند .  


 


از بی پروایی  کلمات نباید ترسید .کلمات حامل احساسات هستند. شک نکنید در پیشبرد افکار و عملکرد، احساسات نقشی عمده و اساسی دارند.  


در این نقطه، یک زنگ خطر به صدا در می آید، که مراقب احساسات خود باشیم .احساسات، عملکرد و تفکر انسان ها را تحت شعاع قرار می دهند.  مثلاً عصبانیت یک حس است. شادی یا غم یک حس هستند.  بخشی از احساسات ما شامل عملکرهای ما خواهد بود   . یعنی احساسات ما عامل بروز رفتارهای ما خواهد بود  . این احساس است که  به ما می فهماند در برخود با مسائل شاد هستیم یا غمگین.  خوشحالیم یا ناراحت.  


 


انسان متفکر انسانی ست که احساسات خود را در کنترل خویش قرار می دهد، زیرا احساسات ما تشان دهنده تفکرات ما خواهند بود . 


نکته حائز اهمیت این است مراقب تفکرات خود باشیم که تفکرات ما نشان دهنده ی شخصیت ما خواهد بود.  


همه ما می خواهیم در اجتماع و موقعیت اجتماعی خود انسان های موجهی جلوه کنیم، پس مراقب احساسات، تفکرات، عملکرد ها و شخصیت خود باشیم . از انسان های مخرب دوری کنیم.  


 

ادامه مطلب ...

پشت پرچین خیال

 

گاهی مابین هزاران دلواپسی و اندوه غصه های قد و نیم قد، خواندن شعر ناب هم به سر نمی زند و از قطار واژگان بی احساس صدای قلقل عشق هم به جان نمی رسد. 


شاید پشت پرچین خیالی جایی مابین درختان کاج قد کشیده ی پیر بشود عشق ورزید. 


پشت این پرچین خیالی یک طرف کوه غریبی ست چون همیشه استوار، ولیکن از سر بی مهری دنیا، گهی قامت شکسته است. سوی دیگرش رودی خروشان است که به دنبال یار خویش راه می پیماید و نعره های مستانه سر می دهد. اگرچه عاشق تر از قبل است که معشوق را به جایگاه می خواند،بلکه با هم فرود آیند و آرامش را هدیه دهند.

ادامه مطلب ...

گاهی اوقات چیزی فراتر از تعصب

 مباحثه در لغت معنای نسبتاً متعددی دارد.  یکی از معناهای مباحثه مناظره است و دیگری با یکدیگر پژوهیدن علم، با یکدیگر بحث کردن می  باشد.  
همیشه معتقد بوده و هستم که مباحثه با انسان های متعصب راه به جایی نمی برد. چرا که تعصبات اجازه تفکر منطقی را از ذهن فرد (گوینده یا شنونده)  می گیرد و به جای آن، مغلطه را جایگزین خواهد کرد . در این حالت ،نه دردی دوا می شود و نه مباحثه به جریان می افتد.   ادامه مطلب ...

خوشبختی

 گاهی اوقات به خود می گویم، زندگی با تمام فراز و نشیبش معنا می گیرد.  در فرازهای زندگی می توان لذت موفقیت را فهمید و در فرودها درک تجربه ها را  . در این بین، عشق فقط یک بهانه است، بهانه برای بودن. 

انسانی ، که هم در فراز ها و هم در فرودها لذت عشق را با خود داشته باشد، شاید یک انسان خوشبخت است. اما واقعاً معنای خوشبختی چیست؟  خوشبخت کیست ؟ 

ادامه مطلب ...

همه را به پای تقدیر نوشتیم

 بشر قرن هاست که تمام گرفتاری ها. کج فهمی ها و نرسیدن به آرزو هایش را به پای تقدیر می نویسد  . شاید تنها راه مقابله با " من دیگرش " این باشد که تمام ناکامی ها  را  به پای تقدیر بنویسد.و خود را از"  چه کنم "چه کنم ها،  نجات دهد.  



از آن طرف اگر عنصری بنام تقدیر در زندگی بشر نبود، این ناکامی ها را به پای چه کسی می نوشت.؟  چگونه خود را از سرزنش " من دیگرش " نجات می داد؟  


حال و هوای این روز های بشر چگونه است؟  اصلاً به خود اجازه فکر کردن می دهد؟  یا با دلایل واهی مدام در پی خفه کردن " من  دیگرش " آرام می نشیند، پا را روی پای می گذارد  و چای  می نوشد. 

ادامه مطلب ...