مد و پوشاک

مد و پوشاک ایران و جهان

مد و پوشاک

مد و پوشاک ایران و جهان

مرغش یک پا دارد

 کسی که حرف غیرمنطقی و بیهوده ای بزند و با لج بازی روی حرف خودش پافشاری کند ، می گویند " مرغش یک پا دارد "


فرمانروای جدید​​​​​​​ی به شهر ملا نصرالدین آمده بود و هریک از بزرگان شهر مجبور بودند طبق آداب و رسوم آن زمان ، به دیدن حاکم بروند و برایش هدیه ای ببرند . ملا نصرالدین این کارها را دوست نداشت . اما هرچه بود ، او هم یکی از بزرگان شهر به حساب می آمد و باید به دیدن حاکم جدید می رفت . ملا نصرالدین به همسرش گفت : " یکی از مرغهای خانه را بگیر و بپز تا برای حاکم ببرم ." همسرش مرغی را خوب پخت و در سینی بزرگی گذاشت . دور و بر آن را با سبزی و چیزهای دیگر تزئین کرد و بعد پارچه تمیزی روی غذا کشید و به دست ملا نصرالدین داد . بوی مرغ ، دل ملا نصرالدین را برد و با خود گفت : کاش حاکم جدیدی نداشتیم که مجبور باشم این غذای خوشبو و خوشمزه را برای او ببرم . اگر این جور نبود ، الان با همسرم می نشستیم و یک شکم سیر غذا می خوردیم . اما چاره ای نبود . ملا نصرالدین سینی غذا را روی دست گرفت و به راه افتاد . در راه دو سه بار سرپوش غذا را برداشت و به مرغ پخته نگاهی انداخت . گرسنه اش بود . حتی اگر گرسنه هم نبود ، مرغ توی سینی بدجوری وسوسه اش می کرد .

فکرهای جورواجور درباره سهیم شدن در آن غذا از ذهنش می گذشت . خلاصه بوی خوب غذا کار خودش را کرد و ملا نصر الدین دیگر نتوانست قدم از قدم بردارد . سرپوش غذا را برداشت و یک ران مرغ را کند و به دندان کشید . لب و دهنش را که پاک کرد ، با خود گفت : این چه کاری بود من کردم ؟ حالا اگر حاکم بپرسد یک لنگ مرغ چه شده ، جوابش را چه طور بدهم ؟ کاش برگردم و فردا با مرغ پخته دیگری به دیدنش بروم . کمی با خودش فکر کرد و به این نتیجه رسید که همان مرغ را به حاکم هدیه دهد . 

ادامه مطلب ...

خلاصه داستان ضرب المثل مرغ همسایه غاز است

 در زمان های دور حاکمی با لباس مبدل برای سرکشی و درک اوضاع به میان مردم می رفت. از قضا روزی از محلی می گذشت، سه مرد با هم در حال گفتگو بودند حاکم از آنان اجازه گرفت تا لحظه ای در کنارشان باشد.

یکی از مردان گفت آرزو دارم فرمانده لشگر کشورم باشم، دومی گفت من دوست دارم وزیر دارائی کشور باشم و سومی آهی کشید و گفت شنیده ام حاکم همسر زیبائی دارد مثل ماه ای کاش می شد من شبی را در کنار همسر حاکم می گذراندم.

حاکم که کناری نشسته بود پس از شنیدن آرزو های آنان از جمع خداحافظی کرد و به محل حکومت خود برگشت. دستور داد که آن سه نفر نزد او بیاورند. حاکم به آن ها گفت یکی از ماموران من در کنار شما بوده و آرزو هایتان را شنیده من هم دوست دارم آن ها را برآورده کنم.

نفر اول را فرمانده لشگر کرد، نفر دوم را وزیر دارایی و به نفر سوم گفت زن داری، او تایید کرد سپس حاکم به او گفت فردا شب را می توانی در کنار همسر من باشی. آن شخص که ترسیده بود به حاکم گفت غلط کردم خودم همسر دارم اما حاکم گفت نه امروز استراحت کن تا فردا شب.

ادامه مطلب ...

ضرب المثل نرود میخ آهنین در سنگ

 می‌گویند که روزی کاروانی ایرانی برای فروش کالاهای خود عازم دیاری بیگانه بود. در قدیم‌الایام کاروان‌ها از دست راهزنان که هر آن و لحظه، شبیخون می‌زدند و اموال و کالای کاروانیان را به غارت می‌بردند، در امان نبودند.

اما کاروان ایرانی خود را به سلامت به مقصد رساند و کالای خود را فروخت. در راه بازگشت به کشور، این کاروان در دام راهزنان گرفتار آمدند و تمام اموال و دارایی‌شان و حتی اسب و شتری که بر آن سوار بودند هم به غارت رفت و به تصرف راهزنان درآمد.

کاروانیان هرچه عجز و لابه کردند تا راهزنان را از غارت اموال خود منصرف کنند، نشد. چون راهزنان اصلا زبان فارسی بلد نبودند.

در میان کاروانیان فرد حکیمی هم حاضر بود. گوشه‌ای نشسته و نظاره‌گر این اتفاق بود. تاجران کاروان نزد او آمدند و از او خواستند تا با راهزنان صحبت کند. شاید که جمله یا حرف حکیمانه و پندآموزی بزند و با زبان و حرف‌های خود دل راهزنان را به رحم آورد.

ادامه مطلب ...

حقایقی شگفت انگیز در مورد خواب

 تابحال خواب خود را فراموش کرده اید؟ آیا دچار بختک شده اید؟ خوابهای رنگی چطور آیا تا بحال دیده اید؟

در این پست ۱۰ موضوع جالب در مورد خواب دیدن را عنوان نموده ام.

خواب دیدن افراد نابینا
کسانی که بعد از تولد نابینا می‌شوند می‌توانند تصاویر را در خواب ببینند.

افرادی که نابینا به دنیا می‌آیند نمی‌توانند در خواب تصاویر را ببینند، اما نابینایان خوابهایی به شفافی افراد بینا دارند.

که البته شامل حواس پنج گانه دیگر مثل شنوایی، چشایی، بویایی، لامسه و حتی عواطف حسی است.

تصور کردن این امر برای انسانهای بینا مشکل است اما احتیاج بدن به خوابیدن به قدری زیاد است.

که  می تواند به طور مجازی تمامی موقعیت های فیزیکی را تا مرحله به وقوع پیوستن آن به کار گیرد.

۹۰% خوابها فراموش می‌شوند
نیمی از رویاها در همان ۵ دقیقه اول پس از برخاستن از خواب و ۹۰% آنها پس از ۱۰ دقیقه فراموش می‌شوند.

یک روز صبح، شاعری معروف به نام ساموئل تیلور کلریج با یک رویای خیلی عجیب و غریب ( بر اثر استعمال مواد مخدر) بیدار شد.

کاغذ و قلم را برداشت تا هرچه در خواب دیده بود را یادداشت کند. این اثر “کوبلا خان” تبدیل به یکی از اشعار معروف انگلیسی شد.

شعر او در بیت پنجاه و چهارم به وسیله ی فردی از شهر پارلاک قطع شد. کلریج قصد داشت شعرش را ادامه دهد.

ولی نتوانست بقیه خوابش را به یاد بیاورد، این اثر هیچ وقت کامل نشد.
یک مورد عجیب و غریب دیگر داستانی برخاسته از خواب به نام “دکتر جکیل و آقای هایدویلست” اثر رودبرت لوییس استیونسون بود.

ادامه مطلب ...

یک دقیقه برای خودتان وقت بگذارید !

 واقعیت این است که بسیاری از ما، در برهه‌هایی از زمان، درگیر حس‌هایی منفی از این نوع می‌شویم و از خودمان و وضعیتمان گله داریم و نمی‌دانیم که چگونه از حال بد به سوی حال خوب قدم برداریم؛ اما آیا می‌دانید که برای رسیدن به یک حال خوش و فرار از این احساسات منفی، تنها یک دقیقه زمان نیاز است؟ یک دقیقه زمانی که باید به خود اختصاص داد؟ کافی است که یک دقیقه توقف کنید، نگاه کنید و خوب گوش بدهید و سپس از خودتان بپرسید که بهترین کاری که اکنون می‌توانم انجام بدهم، چیست، و سپس به آن چه عقلتان حکم می‌کند، گوش بدهید.

باور کنید گاهی با یک حمام کردن می‌توان حس خوبی را تجربه کرد و خوشحال‌تر شد و سپس دنیا را طور دیگری دید. شاید در اوج خستگی و کلافگی، فقط کافی است که گوشۀ خلوتی را پیدا کنید و روی زمین بنشینید و پاهایتان را دراز کنید و چشم‌هایتان را ببندید و آرام نفس عمیق بکشید و یک دقیقه برای خودتان وقت بگذارید. یک دقیقه اجازه دهید که به هیچ چیز جز خودتان فکر نکنید تا بتوانید از «خودتان» کمک بگیرید. اکثر اوقات، وقتی ما عصبانی، نگران، خسته یا مضطرب هستیم، برای این است که به خودمان توجه نمی‌کنیم. ما اجازه می‌دهیم که شرایط و محیط اطرافمان، روحمان را درگیر احساس‌های منفی کند و خودمان را این وسط فراموش می‌کنیم. ما نگران حرف و قضاوت دیگران هستیم و نظر آنها برایمان مهم‌تر از حس و حال خودمان است و کم کم علایق خود را در پس خواسته‌های دیگران قرار می‌دهیم؛ در حالی که اگر فقط یک دقیقه فارغ از این دغدغه‌ها به خودمان بیندیشیم، راهکارهای خوبی را پیدا خواهیم کرد. ما باید در آن یک دقیقه، صادقانه فکر کنیم که به راستی چه چیزی ما را شاد می‌کند و به چه نیاز داریم (توجه داشته باشید که نیاز داشتن با خواستن فرق دارد) و چه چیزی برای ما بهترین است (نه اینکه دیگران چه چیزی را برای ما بهترین می‌دانند).

ادامه مطلب ...