مد و پوشاک

مد و پوشاک ایران و جهان

مد و پوشاک

مد و پوشاک ایران و جهان

ملانصرالدین و گرمای شمع

 

گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟

ملانصرالدین گفت: نه، فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است.

دوستان گفتند: همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.

ملانصرالدین قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید.

روز موعود فرا رسید و دوستان ملانصرالدین یکی یکی آمدند, اما نشانی از ناهار نبود. گفتند : ملا، انگار نهاری در کار نیست.

ملانصرالدین گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده، دو سه ساعت دیگه هم گذشت، باز ناهار حاضر نبود.

ادامه مطلب ...

رنگ هایی که شما را شاد و سرزنده می کنند

 رنگ، مهم ترین فاکتوری است که حس شادی را در خانه شما جاری می کند بنابراین تا
می توانید با رنگ بازی کنید. وقتی که دیگر از کلمات برای ارتباط برقرار کردن استفاده نمی
کنیم، رنگ ها به میان می آیند، چرا که پر از معنا و مفهوم هستند. رنگ ها می توانند
حواس ما را تحریک کنند افکار ما را متمرکز کنند و احساسات مان را بیان کنند و در هر
موقعیتی، واکنشی متفاوت را ایجاد می کنند. تاثیر شگفت انگیز رنگ ها در شادی آیا
تغییر ساده ای در سایه رنگ ها می تواند به سلامت شما کمک کنند؟ بر اساس فنونی با
سابقه ای قدیمی که درمجموع رنگ درمانی نامیده می شوند، رنگ می تواند واقعاً خلق
وخوی شما را بهبود بخشد و تأثیرات بیشتری هم داشته باشد. رنگ درمانی که به آن
کروموتراپی هم می گویند، به شیوه استفاده از رنگ و نور برای برقراری تعادل، آرامش
ذهنی و بهبود سلامت اشاره دارد. ادامه مطلب ...

داستانی از زبان استیو جابز

 من بعد از شش ماه از شروع دانشگاه در کالج رید ترک تحصیل کردم ولی تا حدود یک سال و نیم بعد از ترک تحصیل تو دانشگاه می‌آمدم و می‌رفتم و خب حالا می‌خواهم برای شما بگویم که من چرا ترک تحصیل کردم. زندگی و مبارزه‌ی من قبل از تولدم شروع شد. مادر بیولوژیکی من یک دانشجوی مجرد بود که تصمیم گرفته بود مرا در لیست پرورشگاه قرار بدهد که یک خانواده مرا به سرپرستی قبول کند. او شدیداً اعتقاد داشت که مرا یک خانواده با تحصیلات دانشگاهی باید به فرزندی قبول کند و همه چیز را برای این کار آماده کرده بود.

یک وکیل و زنش قبول کرده بودند که مرا بعد از تولدم ازمادرم تحویل بگیرند و همه چیز آماده بود تا اینکه بعد از تولد من این خانواده گفتند که پسر نمی خواهند و دوست دارند که دختر داشته باشند. این جوری شد که پدر و مادر فعلی من نصف شب یک تلفن دریافت کردند که آیا حاضرند مرا به فرزندی قبول کنند یا نه و آنان گفتند که حتماً. مادر بیولوژیکی من بعداً فهمید که مادر من هیچ وقت از دانشگاه فارغ‌التحصیل نشده و پدر من هیچ وقت دبیرستان را تمام نکرده است

ادامه مطلب ...

کلاهش پس معرکه ست

 در زمان های قدیم معمول بود که دراویش وشعبده بازها در سر چهارراه ها و معابر عمومی معرکه می گرفتند و چند چشمه بازی می کردند، یعنی هنرها و شعبده بازیهای خود را ضمن اظهار مطالب مشروحی به تماشاچیان نشان می دادند و به فراخور اهمیت هنری که عرضه می کردند از تماشاچیان مبلغی پول دریافت می داشتند.

دراویش معرکه گیر کارشان شعبده بازی، مسئله گویی، مارگیری، مناقب خوانی و شرح معجزات رسول اکرم (ص) و اولیای دین، عملیات پهلوانی، قصه گویی و از این قبیل بوده است.

شکل و ترتیب معرکه گیری به این ترتیب بود که ابتدا درویش یا شعبده باز در وسط چهارراه و معبر عمومی سفره ای پهن می کرد و با کمک معاون و دستیارش مشغول شعرخوانی و سوال و جواب می شد که آن را در اصطلاح معرکه گیران، شیداللهی می گفته اند. اطراف این سفره تا مسافت و عمق یک الی دو متر کاملاً باز بود و جزو حریم درویش معرکه گیر محسوب می شد که هنگام انجام برنامه در آن تردد ورفت وآمد می کرده است. خارج از این محوطه تماشاچیان مجاز بودند دایره وار بایستند و هنرنمایی های معرکه گیر را تماشا کنند. 

ادامه مطلب ...

قیمت الاغ

 مرد کشاورزی همسری داشت که از صبح تا نصف شب در مورد هر چیزی شکایت می کرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم می زد. یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسرش مثل همیشه شکایت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی به پشت سر زن و در دم کشته شد.

در مراسم تشییع جنازه چند روز بعد، کشیش متوجه چیز عجیبی شد. هر وقت یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک می شد، مرد گوش می داد و به نشانه تصدیق سر خود را بالا و پایین می کرد، اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک می شد، او بعد از یک دقیقه گوش کردن سر خود را بنشانه مخالفت تکان می داد

ادامه مطلب ...